به آسمان نگاه کن...
به آسمان نگاه کن…
روزی مهندسی ساختمانی،ازطبقه ی ششم می خواهد با یکی از کارگرانش حرف بزند..
خیلی او را صدا میزد اما به خاطر شلوغی و سرو صدا ،کارگر متوجه نمی شود.به ناچار مهندس،یک اسکناس 1 دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگاه بالا نگاه کند.کارگر10 دلار را برمی دارد وتو جیبش می گذارد بدون اینکه بالا را نگاه کند ومشغول کارش می شود.بار دوم مهندس 50 دلار را می فرستد پایین ودوباره کارگر بدون اینکه نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!!!
بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر گارگر برخورد می کند.در این لحظه گارگر سرش را بلند می کند وبالا را نگاه می کند ومهندس کارش را به او می گوید…!!
این داستان همان داستان زندگی انسان است،خدای مهربان همیشه نعمت ها را برای ما می فرستد اما سپاسگذار نیستیم.اما وقتی سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند،به خداوند روی می آوریم.پس همیشه سپسگذار نعمت های خدا باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد.